دوست عزیز خوندن این صفحات بیش از چند دقیقه وقت شما رو نمیگیره اما میتونه در تصحیح یا استوار ساختن اعتقادات کمک کنه. برای خوندن به ادامه مطلب بروید. حقیقت چیست ؟

حقیقت چیست ؟
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ظهور نزدیک است و آدرس 2satan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





گفتار رئيس الا زهر مصر و پاسخ آن
شيخ الاسلام بشيرى مى گويد: چون بايد عمل صحابه را حمل به صحت كرد، لذا ناچاريم كه اين حديث - حديث غدير - را خواه متواتر باشد يا غير متواتر، تأ ويل كنيم !!!
به همين جهت ، اهل سنّت گفته اند لفظ )مولى ( در قرآن در معانى متعددى استعمال مى شود؛ گاهى به معناى )سزاوار( است ؛ مانند اين آيه كه خطاب به كافران است )مَاءْويكُمُ النّارُ هِىَ مَوْليكُمْ)
جاى شما آتش است و همين هم سزاوار شماست
و به معناى ياور هم آمده است ، مثل آيه : )ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ اَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ))(1) ؛
به اين علت است كه خداوند ياور مؤ منين است و كافران ياورى ندارند
و به معناى وارث هم آمده است ؛ مانند اين آيه : ) وَ لِكُلِّ جَعَلْنا مَوالِىَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالاْ قْرَبُونَ))(2) ؛
براى هر يك ، وارثانى قرار داديم كه آنچه پدر و مادر و نزديكان از خود باقى مى گذارند، به ارث ببرند
و به معناى خويشان هم آمده است : )وَ اِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائى ))(3) ؛
من از كسان خويش پس از خود مى ترسم .
و به معناى دوست هم آمده است : )يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً))(4) ؛
روزى كه دوست براى دوست هيچ فايده اى ندارد
همچنين لفظ (ولى ( به معناى اولى به تصرف و سرپرست هم آمده است ، چنانكه مى گوييم : فلانى ولىّ نابالغ است .
و به معناى ياور و محبوب نيز آمده است . ازين رو شايد معناى حديث غدير اين باشد كه هر كس من ياور يا دوست يا محبوب او هستم ، على نيز چنين است . اين معنا با بزرگوارى گذشتگان شايسته و خلافت خلفاى سه گانه سازش دارد.

پاسخ

دلهاى شما اطمينان به آنچه گفته ايد ندارد. جانهاى شما بر آن اعتماد نمى كند، زيرا شما رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - را در حكمت بالغه و عصمت واجبش و خاتميت نبوتش ، بزرگ مى شماريد و آن حضرت را سرور حكما و خاتم انبياء مى دانيد
اگر فلاسفه بيگانه ، راجع به حادثه روز )غدير خم ( از شما سؤ ال كنند و بگويند: چرا پيغمبر هزاران نفر از آن اجتماع را از حركت باز داشت ، و چرا آنها را در هواى گرم طاقت فرسا نگاه داشت ؟ و چرا دستور داد آنها كه جلو رفته اند، برگردند و صبر كرد تا كسانى كه عقب مانده اند برسند؟
و چرا همه آنها را در بيابان بى آب و علف فرود آورد؟ سپس در آن نقطه كه همه مى خواستند پراكنده شوند، براى آنها خطبه خواند تا حاضران به غايبان برسانند؟ و چرا در آغاز خطابه اش از مرگ خود خبر داد و گفت : نزديك است از ميان شما بروم و مسئول باشم و شما نيز مسئول باشيد؟ چه امرى بود كه بايد از پيغمبر راجع به تبليغ آن سؤ ال مى شد، و از امت درباره اطاعت از آن ، پرسش مى كردند؟!
و بگويد: آيا شما گواهى به يگانگى خداوند و رسالت پيغمبر نمى دهيد و عقيده نداريد كه بهشت و دوزخ و مرگ و زندگى بعد از مرگ هست ، و قيامت بدون شك بر پا خواهد شد، و خدا مردگان را برانگيخته مى كند؟
و حاضران همگى گفتند: چرا گواهى مى دهيم !
و چرا به دنبال آن فوراً دست على - عليه السّلام - را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغلش نمودار شد. سپس فرمود: اى مردم ! خدا مولا و اختياردار من است و من اختياردار مؤ منين ؟ و چرا سخن اخير خود را تفسير كرد و فرمود: من از خود آنها بر آنان اولى هستم ؟
و براى چه بعد از اين تفسير فرمود: )هر كس من آقاى او هستم ، اين هم آقاى اوست (
و يا فرمود: )هر كس من ولى و سرپرست اويم ، اين هم ولى اوست . خدايا! دوست بدار هر كس كه او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس ‍ كه او را دشمن مى دارد. يارى كن هر كس كه او را يارى مى كند، و خوار كن هر كس كه او را خوار مى كند(
و چرا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - على - عليه السّلام - را به اين دعا سرفراز نمود كه جز شايسته امامان بحق و خلفاى راستين نيست ؟
و چرا عترت طاهره را با كتاب خدا مقرون ساخت و تا روز قيامت ايشان را مقتداى خردمندان قرار داد؟
و چرا آنها نزد او همتاى قرآن بودند.
و چرا خبر داد كه كتاب و عترب از هم جدا نمى شوند؟
و چرا مژده داد كه هر كس تمسّك به آنها جويد، رستگار مى شود، وكسانى را كه از آنها تخلّف مى ورزند، بيم داد؟
اين اهتمام عظيم از پيغمبر حكيم - صلّى اللّه عليه وآله -، براى چه بود؟(5) و چه كار مهمى بود كه نياز به اين مقدمات پيدا كرد؟ چه منظورى در اين روز بزرگ در كار بود؟ و چه چيزى بود كه خداوند دستور داد آن را ابلاغ كند و فرمود: )اى پيغمبر! آنچه از طرف خدايت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ كن ، و اگر ابلاغ نكردى ، رسالت خود را تبليغ نكرده اى ، و خدا تو را از شرّ مردم نگاه مى دارد(
چه موضوع مهمى بود كه احتياج به اين همه تأ كيد داشت و اقتضا مى كرد كه سفارش به تبليغ ، شبيه تهديد باشد؟ چه كارى بود كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در ابلاغ آن بيم فتنه داشت و بيان آن محتاج به حفظ خداوند بود تا شرّ منافقان را برطرف سازد؟!!
آیا جواب مى دهيد كه خداوند و پيغمبر خواستند فقط يارى على و صداقت او را براى مسلمانان بيان كنند؟
گمان نمى كنم اين جواب را پسنديده باشيد. و فكر نمى كنم كه مضمون آن را براى خداوند متعال و سيد حكما و خاتم انبيا جايز بدانيد.
شما بزرگتر از اين هستيد كه عقيده داشته باشيد پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - تمام همّ و منظور خود را صرف بيان چيزى كرد كه نيازى به بيان نداشت ، و چيزى را توضيح دهد كه به حكم وجدان ، عيان بود. شكى نيست كه شما كردار و گفتار پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - را از اينكه مورد پذيرش عقلا نباشد، يا فلاسفه و حكما از آن انتقاد مى كنند، پيراسته مى داند.
بلكه ترديدى نيست كه شما مقام گفتار و كردار پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - را از لحاظ حكمت و عصمت ، به خوبى مى شناسيد. خداوند متعال مى فرمايد: ) اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ ذى قُوَّةٍ عِنْدَ ذِى الْعَرْشِ مَكينٍ مُطاعٍ ثَمَّ اَمينٍ وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ))(6)
همان قرآن كلام رسول بزرگوار است كه فرشته با قوت و قدرت است نزد خداى مقتدر عرش با جاه و منزلت . و فرمانده فرشتگان و امين وحى خداست . رسول شما (محمّد((ص )) هرگز ديوانه نيست (بلكه عقل كامل عالم است
مى دانيد كه او توضيح واضحات و بيان چيزى را كه از بديهيات است به خوبى مى داند و براى توضيح اين امر واضح ، اين همه مقدمات را تهيه نمى بيند كه ربطى به آن و دخلى در مقصود نداشته باشد. نه ! خدا و پيغمبرش بزرگتر از آنند.
شما كه اميدوارم خداوند حق را به وسيله شما يارى كند، مى دانيد كه آنچه مناسب مقام و اهتمام پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در آن بيابان گرم و شايسته گفتار و كردار وى در روز غدير است ، ابلاغ رسالت خود و تعيين جانشين بعد از خود بوده است . قرائن قطعى و ادلّه عقلى ايجاب مى كنند تا ما يقين پيدا كنيم كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در آن روز جز اين قصدى نداشت كه وليعهد و جانشينى براى خود تعيين كند.
بنابراين )حديث غدير( با قرائنى كه دارد صريحاً دلالت بر خلافت على - عليه السّلام - مى كند و تأ ويل نمى پذيرد، و جز اين راهى ندارد. اين مطلب روشن است : ((لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ اَو اَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ(7) ؛: هر كس داراى قلب باشد و گوش فرا دهد و چشم خود را بگشايد، آن را درك مى كند(
علاوه بر اين ، حديث غدير، با اختصارى كه دارد نشان مى دهد كه قطعاً چيزى از آن حذف شده است ؛ زيرا نيروى فعال و اكثريت مردم در جهت معارضان تيره دل بود. غلبه و سلطه هم نصيب آنها شد. با اين وصف ، همان مقدار كه از حديث باقى مانده است نيز براى تأ مين منظور ما كافى است . والحمد للّه .
آنچه موجب كمال تعجب است اين است كه همين مقدار هم كه تاكنون باقى مانده است ، اين هم بدين علت باقى مانده است : )لِيَهْلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ))(8) ، (وللّه الحجة البالغة على الناس (.
نزد طائفه شيعه ام

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:شيخ الاسلام بشيرى, رئيس الا زهر مصر, غدير, حذيفه يمانى, ] [ 1:20 قبل از ظهر ] [ محمد ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

بسم اللّه الرحمن الرحيم شیعیان و اهل تسنن همواره در کنار هم به خوبی زندگی کرده اند به خوبی درک می کنم در این وحله از زمان شعیان و اهل تسنن برای جلوگیری از سوء استفاده دشمنان باید باهم وحدت داشته یاشند ، اما باید مشخص شود که چرا مسلمانان باید بعد از پیامبر (ص) به دو دسته تقسیم شوند ؟ و الان ما باید طبق مذهب پدرانمون شیعه یا سنی باشیم ؟ مطمئنا این سوالها بین تمام جوانان شیعه و سنی وجود داره.
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 12088
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



دوست عزیز خوندن این صفحات بیش از چند دقیقه وقت شما رو نمیگیره اما میتونه در تصحیح یا استوار ساختن اعتقادات کمک کنه.به ادامه مطلب بروید.